در این مطلب به بررسی داستانسرایی در سازمان میپردازیم.
اهداف داستانسرایی در سازمان
اکنون به مدت چندین دهه است که داستانسرایی با هدف انتقال استراتژیهای سازمان به پرسنل و بهمنظور راهبری و پذیرش تغییر، تأثیرگذاری بر ذینفعان، بالا بردن غرور پرسنل و موارد بسیاری دیگر، بهعنوان یک رویکرد مدیریتی در سازمانها مطرح شده است. این تکنیک راهکاری بسیار قوی برای انتقال پیامها و انتقال دانش است.
چنانچه سازمانی بخواهد از تکنیک داستانسرایی بهره ببرد باید به طور ویژهای به 3 رکن داستانسرایی توجه کند:
- ماهیت داستان: سطح پیچیدگی طرح داستان و ارتباط آن با زمینه سازمان باید مشخص شود.
- روایت داستان: یکی از کارکنان بااستفاده از انواع مختلف قالبهای رسانهای، باید داستان را بهصورت شفاهی یا ضبطشده روایت کند.
- گوش دادن به داستان: شنوندگان را باید تحتنظر قرار داد و از بازخورد آنان برای طراحی و تعیین محتوای داستانهای آینده استفاده کرد.
چارچوب مناسب برای داستانسرایی در سازمان
هرداستانی فارغ از تاریخی و یا حماسی بودن و فازغ از محتوای دربردارنده تجارب موفق و ناموفق سازمانی، برای اثرگذاری باید از چهارچوب مناسبی برخوردار باشد. چهارچوب مناسب با برخورداری از بخشهای شروع، بدنه و پایانبندی تعریفپذیر است.
استراتژیهای شروع داستان: راوی داستان باید توجه شنوندگان را به خود و داستانی که ارائه خواهد کرد جلب کند. شروع داستان و مقدمه آن نباید خیلی کوتاه و یا خیلی بلند باشند. پیشنهاد میشود روایتکننده با جمله یا تصویری خاطرهانگیز مشترک با مدعوین، یا با طرح یک سوال چالشبرانگیز و یا با ایجاد یک موقعیت مبهم، داستان را آغاز کند. این تمهیدات نقطه اهرمی برای همراه کردن شنوندگان با خود است.
استراتژیهای بدنه داستان: در طول ارائه داستان روایتکننده باید توجه مدعوین را نیز جلب کند. همچنین باید بهصورت کاملا شفاف و واضح آن چه را که میخواهد بیان کند، اعم از نکات مهم و کلیدی داستان، مشکل و معضلات و روشهای مقابله با آنها را به مدعوین منتقل کند. به عبارت دیگر در این بخش، جزئیات اقداماتِ انجامشده، گامهای برداشتهشده و شرحِ داستان ارائه میشود.
استراتژیهای پایان داستان: در این بخش باید مصداقهای اثربخشی یا شکست، موضوعات مثبت و منفی و همچنین نتایج کیفی و کمی داستان بیان شوند. هنر راوی داستان در این است که پس از ارائه مقدمه و بدنه داستان در زمانی نهچندان کوتاه و نهچندان بلند، نتیجهگیریای معقول و منطقی از داستان خود ارائه دهد.
مثالی از داستانسرایی مناسب
به داستان زیر از مثنوی معنوی دقت کنید؛ در این داستان بخشهایی که ساختار هر داستانی داراست بهوضوح قابل مشاهده است:
«میگویند که ایاز، غلام سلطان محمد غزنوی، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان، در دربار پادشاه، صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر میزد و در هنگام خروج اتاق را با قفلی محکم میبست؛ با این حرکت درباریها گمان کردند ایاز گنجی را در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از سر حسادت به گوش شاه رساندند.
پادشاه دستور داد وقتی غلام در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند. بهاینترتیب 30 نفر از بدخواهان به اتاق ایاز ریختند و قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود. به این ترتیب دست خالی پیش شاه برگشتند. آنوقت سلطان به خنده افتاد و گفت که ایاز مردی درستکار است. آن لباسهای مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها در اتاقش آویخته است تا روزگار فقر و سختیاش را به یاد داشته باشد و به رفاه امروزش غره نشود.»
همانطور که قابل مشاهده است این داستان با یک مقدمهچینی نهچندان بلند آغاز شده و در میانه با ایجاد یک تعلیق خواننده را با خود همراه کرده است. در پایان نیز دلیل روایت داستان برای خواننده روشن شده است.
منابع:
Storytelling and knowledge management: what’s the story so far? by PKJ Tobin