در این مطلب به بررسی خاستگاه مدیران دانش در هزاره سوم میپردازیم.
مدیریت دانش؛ خاستگاه مدیران در هزاره سوم
امروزه پیچیدگی مشاغل، تنوع مأموریتها، افزایش رقابت، اهمیت تخصص، پیشرفت تکنولوژی و حجم بالای اطلاعات در سازمانها، باعث ظهور پدیدهای به نام «مدیریت دانش» شده است. بهکارگیری دانایی در سازمانها و تلفیق آن در نظامهای مدیریتی بهویژه نظام تصمیمگیری میتواند توسعه مدیریت را در ابعاد مختلف به ارمغان آورده و از سوی دیگر؛ عدم بهکارگیری دانش نیز میتواند هزینههای هنگفت و جبرانناپذیری را به سازمانها تحمیل نماید.
این اهمیت را بهوضوح میتوان در اندیشه و کلام مدیران و در بطنِ سازمانها و شرکتهای تحت امرشان یافت و شنید. تمرکز شرکتهایی هم چون آمازون و سامسونگ بر«مدیریت دانش مشتری» یا تأکید گوگل بر«مدیریت دانش کارکنان» و شرکت اپل با تأکید بر «مدیریت تولید دانش» گویای این واقعیت است که در تمامی این شرکتها و از منظر مدیران عامل آنها، دانش یک «استراتژی دائمی و زنجیر ارزش» محسوب میشود.
همچنین کمپانی چندملیتی نایک با بیش از نیمقرن فعالیت در تولید پوشاک و ابزار ورزشی در وبسایت خود نوشته است که «بهرهمندی از دانش، خلاقیت و نوآوری برای همه ورزشکاران سراسر دنیا» چراکه «فیل نایت» مدیرعامل و مالک این شرکت، کمپانی نایک را همیشه متکی بر دانش و فناوری برای پاسخگویی مناسب برای مشتریان معرفی نموده و از این رهگذر موفق شده است که یکی از ده شرکت برتر در سال 2010 در جهان معرفی شود.
برحسب این نگرش و بر اساس آنچه شرکت گروه گارتنر(Gartner) یکی از شرکتهای پژوهشی و مشاوره آمریکایی مطرح میکند شرکتهای تجاری آمریکا در سال 1997 میلادی برای مشاورههای مدیریت دانش 5/1 میلیارد دلار هزینه کردند و سالانه بهطور میانگین یک میلیارد دلار به این رقم اضافه میشود.
شرکت ژاپنی تویوتا نیز به دانش کارکنان خود به چشم یک سرمایه ارزشمند نگاه میکند و همواره بر آموزش و اشتراکِ دانش میان کارمندان تأکید دارد و از این مسیر، دانش و مهارت آنها را ارتقاء داده و ایده و پیشنهاد کارکنان که متأثر از همین بینش و دانش بالاست؛ این شرکت را تبدیل به یکی از غولهای صنعتی جهان نموده است.
اما همانگونه که در مقدمه ذکر شد، عدم بهکارگیری دانایی و عدم تولیدِ دانشی که خلاقیت و نوآوری را پرورش مینماید، برخی شرکتها را با ناکامی و افول مواجه ساخت و از این رهگذر، شرکت سونی را میتوان یکی از این مصادیق ذکر نمود. البته هرچند تلویزیون، کنسولهای بازی و دوربینهای سونی هماکنون نیز یکی از پرطرفدارترین کالاهای دنیاست؛ اما عدم توفیق در تولید، انتقال و آموزش ِدانش (خلاقیت و نوآوری) سایر محصولات این شرکت ازجمله گوشیهای همراه، موجب شده است که این کمپانی از رقبای خود عقب بماند و درنهایت بازار جهانی را از دست بدهد. شرکتهای دیگری همچون موتورولا، توشیبا، کوداک و نوکیا و دهها کمپانی دیگر نیز، مسیر ورشکستگی را همینگونه پیمودند.
اما مدیریت دانش چگونه با « آموزش، خلاقیت و نوآوری» که کلید کامروایی یا ناکامی کمپانیهایی که برخی از آنها در این مقاله نامبرده شد، ارتباط پیدا میکند؟ دانشمندان چهار مزیت برای مدیریت دانش قائل شدهاند که یکی از آنها خلاقیت و نوآوری است. این آگاهی، نگرش و بصیرت کارکنان است که به آنها اجازه میدهد درک بهتری از کار خود داشته باشند و با کاهش هزینهها، مدیریت سرمایه، پردازش اطلاعات، انعطاف و انطباقپذیری در کار؛ خلقِ ارزش نمایند.
دکتر دنهام گریDenham Grey)) دریکی از همایشهای مدیریت دانش اظهار میدارد:« مدیریت دانش دیدگاهها، رهیافتها و بصیرت قرارداد سرمایهگذاریهای مناسب در داده و اطلاعات را در بهترین موارد استفاده که بیشترین نیاز بدان میرود فراهم میآورد» این رهیافتی است که اهمیت و اتکای «خلاقیت و نوآوری» را به دانش حائز اهمیت میسازد.
اما مطلب پایانی این مقاله و آنچه بهعنوان خاستگاه مدیران و بر اساس یافته محققان از سال 2000 میلادی تاکنون برای تغییر، پیشرفت و توسعه سازمان و شرکتهای خود مبنا قرار دادهاند، معرفی مدلی است که به «مدل ادکار» (ADKAR) شهرت دارد. یکی از مهمترین رکن از ارکان این مدل، توجه به«دانش» و یا به عبارتی «دانش درباره چگونگی تغییر» است.
مدل «ادکار» مدلی شگفتانگیز است که بر روی بیش از 300 شرکت طراحی، آزمایش و اجراشده است. در این مدل دانش و مهارت افراد ارزیابی و برای ارتقاء آن برنامهریزی میشود و چشماندازی واضح از توانایی افراد ترسیم و سطح آموزش آنها از صفرتا صد درجهبندی میشود. بهطورکلی سایر مؤلفههای این مدل ازجمله آگاهی، تمایل، توانایی و تقویت نیز پیوند ناگسستنی با«دانش» داشته و مدیران و کارکنان را به هر سوی آماده برای «تغییر واقعی» مینماید.