در این مطلب به بررسی انتخاب استراتژی مناسب برای مدیریت دانش میپردازیم.
مدیریت دانش انتخاب نرمافزار درست نیست، بلکه انتخاب استراتژی درست است.
عامل موفقیت کسبوکارها دانش و درک بازار، مشتریان، رقبا، تکنولوژی و سیستمهاست. Thomas Stewart همیشه میگفت:
“تاریخچه کسبوکار تاریخچه مدیریت دانش است”.
این گفته برای هزاران سال صحت داشته و با تغییرات جدیدتری که در اقتصاد رخ داده، صحت این ادعا بیشتر موردتایید قرار گرفته است. W. Brian Arthur هم در این خصوص گفته: «ما همیشه منابع ذخیرهشده میفروختیم اما اکنون دانش ذخیرهشده میفروشیم». این تغییر اساسی در ماهیت محصولات، تاثیر عمیقی بر آنچه که کاربران ارزش تلقی میکنند گذاشته است.
بنابراین مدیریت کارا و اثربخش دانش، مهارت و روشهای انجام کار برای همهی سازمانها مخصوصا برای آنهایی که پیوسته نوآور هستند، مهم است. آنها باید قادر به کسب، سازماندهی، بازیابی و انتقال دانش کارکنان و شرکای تجاری خود باشند. این دانش میتواند دانش پروژههای قبلی برای یک مهندس مشاور، درک عمیق نیازها و ساختارهای بازار برای یک سازمان بازاریابی و یا چگونگی شکل دهی فناوری به گونهای جذاب برای کاربران یک شرکت محصولات مصرفی باشد. آنچه که واضح است، هر نوع کسب و کاری که داشته باشید، دانش برای موفقیت شما حیاتی است.
همینطور که وظایف بیشتری در زندگی کاری خود به عهده میگیریم تجربیات کسب شده از انجام این وظایف نیز در حال افرایش است. ت تولید دانش در سازمانهای مدرن بسیار بیشتر است. آنها نرخ بیشتری از جایگزینی کارکنان و برون سپاری کارها به شرکای خارجی دارند. بنابراین در این سازمانها فراموش کردن و از دست دادن اطلاعات سازمان به راحتی اتفاق میافتد. حال نحوه پاسخگویی افراد در مواجه با این شرایط چیست. افراد یا هیچ کاری انجام نمیدهند و امیدوار هستند نوعی فرایند انتشار، اطلاعات مهم را میان تیم ها انتقال دهد یا به وسیله به کارگیری یک سیستم یا فرآیند مدیریت دانش به این موقعیت پاسخ میدهند.
با وجود اینکه تکیه بر فرآیند انتشار در سازمانهایی که شروع به رشد میکنند و از استارتاپی بودن فراتر میروند عملی نیست، با اینحال رویکرد رایجی است. اما سازمانهایی که دقیقتر ابعاد این شرایط را بررسی میکنند تمایلی به بهکارگیری سیستمها و اقدامات مدیریت دانش دارند. متاسفانه، در سالهای اخیر ودر بحث از دانش صحبتها عمدتا پیرامون بهکارگیری یک نرمافزار است. شرکتهای خصوصی توضیح میدهند که چگونه ابزار خاص آنها میتواند برای مدیریت دانش استفاده شود، و مقالات بسیاری ویژگیهای بهترین نرمافزارها را بررسی میکنند. این امر باعث شده بسیاری تصور کنند که تصمیم مهم در مدیریت دانش این است که کدام نرمافزار را به کار گیرند.
سریع سراغ اینکه « چگونه» انجامش بدهید نروید قبل از اینکه بفهمید «چرا» انجامش میدهید.
اشتباه بارزی که در انواع مختلف سازمانها هم تکرار میشود، حرکت سریع در استقرار مدیریت دانش قبل از درک همراستایی استراتژی با فرهنگ است. پَرِش به «چگونه؟» قبل از اینکه بدانید «چرا؟» انتخاب یک راهحل قبل از اینکه بدانیم چه چیزی برای افراد مهم است.
هر استراتژی یا فرآیند مدیریت دانش باید با فرهنگ و استراتژی سازمان همراستا باشد. این موضوع باید مشخص شود که مدیریت دانش دقیقا چطور به پیشرفت اهداف استراتژیک سازمان و ارائه مؤثرتر وظایف کارکنان کمک میکند؟
هدف از ایجاد یک سیستم مدیریت دانش تنها داشتن یک سیستم نیست، بلکه ارائه یک مشارکت قابل سنجش در حل مسائل و مشکلات ضروری سازمان است. مدیریت دانش موفق برای سازمان از اهمیت ویژهای برخوردار است. این چیزی نیست که داشتنش خوب باشد؛ بلکه یک ابزار کلیدی برای تحقق اهداف جمعی است.
همراستا شدن با استراتژی و فرهنگ سازمانی
همانطور که گفته شد در پیاده سازی موفق مدیریت دانش، همراستایی با فرهنگ و استراتژی بسیار حیاتی است. اما چطور می توانیم به این همراستایی دست پیدا کنیم؟
بیشتر سازمان ها تعداد کمی اهداف حیاتی دارند که باید تحقق یابد. هر کاری که شما با دانش موجود در سازمان انجام میدهید باید در جهت حمایت از آن اهداف باشد. برنامه کسب و کار و استراتژی در سازمان شما چه جایگاهی دارد؟ اولویتهای اصلی این برنامه چه مواردی هستند؟
همچنین باید با تیم راهبری هم این موضوع را مورد بررسی قرار دهید. دیدگاه آنها درباره چالشهای اصلی پیش روی سازمان چیست و بر چه چیزی باید تمرکز کنید؟ برای روشن شدن این موارد می توانید سوالاتی از این قبیل بپرسید:
- مهمترین کارهایی که باید انجام دهیم چیست؟
- مهمترین مشکلات ما کدام هستند؟
- چه چیزی کاملا ذهن ما را درگیر میکند؟
- در چه بُعدی آسیبپذیرتر هستیم؟
- کجا بیشترین فرصتها را داریم؟
هرگز از آنها نپرسید که فکر میکنند یک سیستم مدیریت دانش چه کاری باید انجام دهد؛ بر مشکلات واقعی پیش روی سازمان متمرکز شوید. این کار به ایجاد یک تصویر بسیار خوب از اینکه چگونه مدیریت دانش به شما کمک میکند تا به اهداف اصلی سازمان برسید، کمک میکند؛ اما افراد را وادار به استفاده از سیستم نمیکند. برای این منظور شما باید آنرا جذاب کنید. چگونه این سیستم به افراد اصلی کمک میکند کار واقعیشان را انجام دهند؟ چگونه این سیستم به من در انجام وظایفم کمک میکند؟
بهترین راه برای درک بیشترین چیزی که افراد از مدیریت دانش میخواهند، این است که از آنها درباره مشکلات و موانعی که با آن درگیرند بپرسید:
- چگونه میتوانید در انجام وظایفتان دو برابر اثربخش باشید؟
- اگر میتوانستید یک فعالیت را حذف کنید، کدام را حذف میکردید؟
- چه چیزی زمان شما را هدر میدهد؟
- مایلید زمان بیشتری را به انجام چه کاری بپردازید؟
- عملکرد شما چگونه ارزیابی میشود؟
- سازمان برای چه چیزی ارزش قائل است؟
در مرحلهای که تلاش میکنید مدیریت دانش را معرفی یا تقویت کنید، در واقع دارید از افراد میخواهید که وظایف بیشتری را علاوه بر وظایف قبلیشان به عهده بگیرند. وظایفی که آنها در حال حاضر انجام نمیدهند. در سازمانهایی با نیروی کار توانمند و با انگیزه و متعهد به دیدگاه سازمان، افراد بادقت بیشتری به ارزش در نظر گرفته شده برای هر وظیفه جدید نگاه میکنند. آیا این وظیفه جدید برای شغل من مهم است؟ آیا به من کمک میکند که اثربخشتر به اهدافم برسم؟
اگر آن وظیفه جدید با درک آنها از اهداف اصلی سازمان و نقش آنها درتحقق آن اهداف همخوانی داشته باشد، و اگر در انجام شغلشان کمک کند، مشتاقانه مشارکت خواهند کرد. اما اگر این وظیفه جدید مانند “بروکراسی” و “کار اجباری” که به ماموریت سازمان هم مرتبط نیست تلقی شود، یا به عنوان یک عامل حواس پرتی از وظیفه اصلی در نظر گرفته شود، پذیرش عبوسانه بهترین چیزیست که میتوانید امیدوار باشید اتفاق بیفتد و همچنین کارشکنی و خرابکاری یک اتفاق کاملا محتمل هست.
یک قاعده کلی این است که هر تلاش اضافی مورد نیاز باید حداقل دوبرابر جبران شود، اگر شما از من میخواهید که یک ساعت در کار مدیریت دانش مشارکت داشته باشم، از شما انتظار دارم که حداقل 2ساعت در کار روزانه من صرفه جویی کنید.
سادهترین کار را برای آسانتر کردن زندگی انجام بدهید.
نیازهای کاربران می توانند خیلی ساده باشند، اما برآورده کردن همین نیازهای ساده واقعا به ارتقا سطح خدمات در کسب و کار کمک فراوانی میکند. به چند نمونه زیر توجه کنید:
- در یک کسب وکار که در مرحله رشد سریع قرار داشت، نیاز بسیار زیادی به آموزش کارکنان جدید جهت آشنایی با وظایف و محیط کسب وکار وجود داشت. کارکنان باتجربه در وقفههای متعدد پیش آمده بین کارشان که برای کمک کردن به کارکنان جدید پیش میآمد خسته شده بودند، و کارکنان جدید هم از اینکه کسی زمان کافی برای پاسخگویی به سؤالات آنها نداشت ناامید شده بودند.
- در کسب و کار دیگری، دستیار اجرایی قصد تهیه لیستی از سوالات اغلب پرسیده شده FAQ و” How to”را داشت. از این طریق آنها میتوانستند از یکدیگر یاد بگیرند و به سوالات سایر کارکنان خیلی سریعتر پاسخ دهند.
- یک شرکت خدماتی چند ملیتی لیستی طولانی و پرافتخار از پروژههای موفق خود داشت، اما کسی نمیتوانست به راحتی درباره این پروژهها اطلاعاتی کسب کنند و بفهمد چه کسانی درگیر این پروژهها بودهاند. این اطلاعات در گزارشات پروژه موجود بود؛ اما قابل بازیابی نبودند.
اینها همان کارهایی است که انجام دادنشان بسیار ساده است؛ اما کسب و کارها را خیلی راحتتر و بهتر میکنند و در واقع مانند یک اهرم عمل میکنند. برآورده کردن این نیاز ها اغلب بسیار آسان است و نشان میدهد که مدیریت دانش مزایای فوری زیادی دارد.
مهمترین دارایی دانشی سازمان
با کنار هم قرار دادن استراتژی و نیازهای کاربران، مهمترین دارایی های دانشی ویژگیهای زیر را دارند:
- متصل و مرتبط به اهداف کلیدی سازمان هستند.
- ارزش های سازمان و روش کار کارکنان حمایت و پشتیبانی میکنند.
- به کارکنان در جهت تحقق اهدافشان کمک میکنند.
- به طور واضح و قابل سنجشی ارزشمند هستند.
- به روز هستند.
- اطلاعات به موقع و به جا فراهم میکنند.
- برای افرادی که از آنها استفاده میکنند معنادار هستند.
- از یک منبع مورد اعتماد (موثق) به دست آمدهاند.
هنگامیکه تشخیص دادید مهمترین و قدرتمند ترین دارایی دانشی چیست، می توانید به بهترین راه برای ارائه آنها فکر کنید.
فراموش نکنید که همیشه هدف این است که به کارکنان واقعی کمک کنیم کار واقعی انجام دهند.