پنهان کردن دانش و اطلاعات خود از دیگران در محل کار، گیجکننده است. مگر نه اینکه همه ما در یک سازمان هستیم و یک هدف را دنبال میکنیم؟ با فکر کردن به اینکه کارکنان با پنهانکاری، در مسیر انجام وظایف و نوآوری خود نیز موانعی ایجاد میکنند، این سوال پیش میآید که این کار دقیقاً چه سودی به حال آنها دارد؟
پنهانکاری زمانی توجیهپذیر است که افراد در رقابت مستقیم با همدیگر باشند. برای مثال در زمان مصاحبه برای یک شغل، دو متقاضی که در اتاق انتظار نشستهاند ممکن است با همدیگر صحبت کنند، اما مطمئناً در صحبتهایشان به استراتژی مصاحبه خود اشاره نمیکنند. در این موقعیت احمقانه است که فردی در مورد آنچه که برای تضمین شغل خود در نظر گرفته است با رقیب خود صحبت کند و با این کار امتیازهای خود را به رقیب خود محول کند.ولی در محیطهایی که همه یک هدف مشترک را دنبال میکنیم، احمقانه به نظر میرسد که دانش خود را از اعضای تیم و همکاران خود پنهان کنیم. بااینحال، کارکنان این کار را بدیهی میدانند!
منظور از پنهان کردن دانش تلاش عمدی فرد برای مخفی کردن دانش خود از دیگران است و حتی میتواند در بین اعضای یک تیم اتفاق بیفتد که همگی به سمت یک هدف پیش میروند. اگر مؤدبانه از افرادی که دانش خود را مخفی میکنند، بپرسید احتمال دارد از اشتراک دانش خود و دادن پاسخ درست به شما خوشحال شوند؛ بااینحال، آنها هرگز این دغدغه را ندارند که دانش خود را بهطور منظم در دسترس دیگران قرار دهند. آنها حتی ممکن است عمداً دانش خود را در مکانی ذخیره کنند که هیچکس به آن دسترسی نداشته باشد. حس مالکیت نسبت به دانش خود یکی از عواملی است که مانع از اشتراک آن با دیگران میشود. این نوع احساسات اغلب نیروی محرکه پنهانکاری دانش هستند و جالب اینجاست که در بیشتر موارد هم برعلیه خودمان نیز کار میکنند. احساس تملک نسبت به دانش از نوعی مالکیت روانی نشئت میگیرد که بر اساس آن فرد احساس میکند هدف از مالکیت تصاحب کردن است و کمتر مایلند دانش خود را به اشتراک بگذارند؛ زیرا معتقدند مالک بودن هویت آنها را میسازد.
احساس مالکیت چه نیازهایی را برای فرد برآورده میکند؟
بهطورکلی احساس مالکیت روانی از سه نظر برای ما مهم است:
-
به دنبال کنترل محیط پیرامون خود هستیم
پنهان کردن دانش، دانستن آنچه را که همیشه در حال رخ دادن است آسانتر میکند و به اشتراک گذاشتن چیزها، دارایی ما را در معرض خطر قرار میدهد، زیرا ما نمیدانیم این دانش در چه جهتی بهکاربرده میشود، و این باعث میشود ما کنترل کمتری داشته باشیم.
-
نیاز ما به هویت شخصی را برآورده میکند
همه ما نیاز داریم احساس کنیم که منحصربهفرد و خاص هستیم. وقتی چیزهایی را به اشتراک میگذاریم، آن قسمتهایی از وجودمان که ما را خاص کردهاند دیگر با ما نیستند. درنتیجه، اشتراک عملی است که هویت ما را قربانی میکند، و این اغلب ما را به سمت رفتارهای مالکانه سوق میدهد.
-
به ما مکانی برای سکونت میدهد
وقتی برای به دست آوردن چیزهایی که داریم سخت تلاش کردهایم، خودبهخود تمایل داریم تسلط بیشتری روی آنها داشته باشیم زیرا آنها تلاشهای ما را به ما یادآوری میکنند. چیزهایی که برای آنها سخت تلاش کردیم، مکانی امنی در ذهن ما ایجاد میکنند، زیرا توانایی و شجاعت ما را به ما یادآوری میکند و از طرف دیگر برای به اشتراک گذاشتن آن تلاش نمیکنیم زیرا میترسیم مردم از آن سوءاستفاده کنند یا برای آن ارزش قائل نشوند.
با در نظر گرفتن این سه دلیل، اکنون میتوانیم ببینیم که چرا افراد دانش خود را پنهان میکند.
بنابر آنچه تا اینجا گفته شد هرچند پنهان کردن دانش طبیعی به نظر میرسد و احتمالاً همه ما در مقطعی این کار را انجام دادهایم بااینحال، این کار بر حرفه، روابط و توانایی ما برای نوآوری تأثیر منفی میگذارد.
عواقب نادیده گرفتن احساس مالکیت در محل کار
متأسفانه پنهان کردن دانش بیشتر از آنچه که باید اتفاق میافتد زیرا مدیران اغلب آن را نادیده میگیرند و واکنشی به این موضوع نشان نمیدهند و تمایل زیادی به بررسی نشانههای پنهانکاری کارکنان ندارند.رفتارهای مالکانه اغلب در افرادی تعبیه میشود که با مدیریت محیط خود ناسازگاری دارند. ازآنجاکه دانش ابزاری برای ایجاد احساس پادشاهی در قلمرو خود است، کارکنان آن را پنهان می کنند و جز در غیر از مواردی که از آنها خواسته شود آن را بروز نمیدهند.
روی دیگر پنهان کردن دانش، احساس ترس است. وقتی افراد احساس خطر میکنند با بهکارگیری نوعی مالکیت پیشگیرانه مانع از دسترسی دیگران به دانش خود میشوند. در این مواقع با سه استراتژی رایج با روشی پیشگیرانه به مالکیت خود ادامه میدهیم:
-
خود را به خنگی زدن!
همه ما حتی برای خنده هم که شده یکبار در زندگی این کار را انجام دادهایم و با گنگ بازی وانمود کردهایم که از وضعیت بیاطلاع هستیم یا از پاسخ درست مطمئن نیستیم. بهعبارتدیگر زمانی که میخواهیم حقیقت را از کسی دریغ کنیم طوری رفتار میکنیم که گویی نمیدانیم آن شخص چه میپرسد یا نمیدانیم چگونه باید به جواب برسیم.
-
از سر خود باز کردن
این استراتژی بدترین نوع پنهانکاری است و معمولاً زمانی از آن استفاده میکنیم که احترام کمی برای شخص سوالکننده قائل هستیم. از سرخود باز کردن به معنی دادن اطلاعات نادرست یا دادن این قول به دیگران است که بعداً به آنها خواهید گفت اما هرگز چیزی به آنها نگویید. این استراتژی به پنهانکننده دانش اجازه میدهد تا بهسرعت با موقعیت مقابله کند. بنابراین، اغلب زمانی استفاده میشود که عجله داریم یا کمتر نگران عواقب پنهانکاری خود هستیم. در این نوع استراتژی اطلاعات غلط دادن بسیار زیانبار است و میتواند به ناکارآمدی و بهرهوری کمتر منجر شود.
-
پنهانکاری منطقی
پنهانکاری منطقی نوعی از پنهانکاری است که اغلب نیت بدی پشت آن نیست. پنهانسازی منطقی زمانی اتفاق میافتد که پنهانکاری بهدلیل محرمانه بودن اطلاعات و برای جلوگیری از افشای آن نباشد. بااینحال، برخی از افراد برای خلاص شدن از شر دیگری نیز از این نوع استراتژی استفاده میکنند و درعینحال که مستقیماً به آنها دروغ نمیگویند آنها یکپارچگی شخصی خود را حفظ میکنند. در سازمانها، بهاحتمالزیاد پنهانسازی منطقی همیشه با قصد مراقبت از دانش انجام میشود تا پنهان کردن آن. بااینحال، به نظر میرسد مدیران دو استراتژی دیگر را نادیده میگیرند، زیرا آنها چندان محسوس نیستند و نمیتوان با آنها برخورد کرد.
ازطرفی نادیده گرفتن مسائل مرتبط با مالکیت به بدترین نوع همکاری و ظهور ایدههای کمتر منجر میشود.
چرا مالکیت مهم است؟
چون که پنهان کردن دانش ناشی از ترس از کنترل کمتر بر روی محیط و از دست رفتن هویت شخصیمان است، امنیت ما را تأمین میکند. از سوی دیگر پنهان کردن دانش توانایی ما برای ابتکار را محدود میکند. هنگامی که ما دانش خود را از دیگران دور نگه میداریم ایده ما هرگز به چالش کشیده نخواهد شد و شانس تکمیل آن را از دست میدهیم. با انجام این کار، به همان میزان دانشی که داریم قانع شدهایم تا اینکه به آن بیفزاییم. کلید نوآوری و خلاقیت استفاده از دانش خود و دیگران است. ما به یکدیگر نیاز داریم تا ایدههایی را شکل دهیم که به کار میآیند و به دیگران ارزش میدهند.
اگرچه من زمان زیادی را در این مقاله صرف برجسته کردن نکات منفی احساس مالکیت کردهام، اما رفتار مالکانه برای سازمانهای ما ضروری است. مردم بدون اینکه احساس کنند که بر محیط خود کنترل دارند و بدون احساس هویت، با سازمانی روبروییم که کارکنان در آنها احساس مسئولیت نمیکنند. درواقع احساس مسئولیت ما ناشی از احساس کنترل ما نسبت به محیط و برخورداری از یک هویت است. اینکه مردم بدانند دانش آنها حیاتی است، به آنها احساس اعتمادبهنفس و در آغوش گرفته شدن میدهد. بنابراین بهتر است که مردم تا حدودی بر دانش خود مالکیت داشته باشند. ما فقط باید مطمئن شویم که این مالکیت درست است.
تغییر درک ما از دانش و تأثیر مهم آن در پنهان کردن دانش
دستیابی به دانش اغلب به زمان زیادی نیاز دارد. بسیاری از مردم سالها برای دانشی که به دست آوردهاند کار کردهاند و بنابراین منطقی است که نسبت به آن احساس تملک داشته باشند. بااینحال، اطمینان از حفظ دانش بهعنوان کالای ارزشمند سازمانهای ما ضروری است. امتناع از اشتراک دانش توسط عدهای از کارکنان نباید به عذاب عدهای دیگر منجر شود و باعث شود آنها از ادامه کار در سازمان دلسرد شوند. نحوه برخورد ما با دانش باید آمیخته با احترام باشد؛ ما باید با دانش بهعنوان نیروی محرکه سازمان و پشتوانه هر کاری که انجام میدهیم برخورد کنیم. وقتی درکمان را از دانش تغییر بدهیم میتوانیم با احترام بیشتری با آن رفتار کنیم. بهجای داشتن دیدگاهی حریصانه نسبت به دانش، باید درک کنیم که هیچ دانشی واقعاً متعلق به ما نیست. همه ما آن را از دیگران آموختهایم و برای به دست آوردن آنچه که داریم، بر شانه غولها ایستادهایم.
اگر دنیا میچرخد به این دلیل است که ما دانشمان را با دیگران را به اشتراک میگذاریم. بنابراین، مدیران باید نسبت به ایجاد فضای به اشتراکگذاری دانش و مطمئن شوند. بهجای اینکه دانش را به مثابه چیزی ازدسترفتنی تلقی کنیم، باید آن را بهعنوان موضوعی در نظر گفت که میتوان آن را تقویت کرد و افزایش داد. با انجام این کار، با احتمال بیشتری از کارکنانی بهرهمند خواهیم شد که تمایل دارند آنچه را که میدانند با دیگران به اشتراک بگذارند و دلیلی برای پنهان کردن دانش ندارند.
منبع: