داونپورت، ده اصل را به شرح زیر بهعنوان اصول پیادهسازی مدیریت دانش ارائه داده است.
- مدیریت دانش، مستلزم سرمایهگذاری است. دانش یک دارایی است، اما اثربخشی آن مستلزم سرمایهگذاری در داراییهای دیگر نیز هست. همچنین بخش زیادی از فعالیتهای مدیریت دانش، نیازمند سرمایهگذاری است؛ بهعنوانمثال آموزش کارکنان فعالیتی است که به سرمایهگذاری نیازمند است.
- مدیریت اثربخش دانش، نیازمند پیوند انسان و فناوری است. انسان و رایانه هرکدام توانایی خاص خود رادارند. بهعنوانمثال، رایانهها میتوانند اطلاعات را سریع پردازش کنند اما قدرت آنها محدود به دادهها و اطلاعات است، ولی دانش در ذهن انسان است و فقط در آنجا پردازش میشود. ازآنجاکه دانش مبتنی بر داده و اطلاعات است، این دو در ارتباط باهم میتوانند مؤثر باشند. لذا سازمانها برای مدیریت اثربخش دانش نیازمند راهحلهایی هستند که انسان و دانش را باهم پیوند بزند.
- مدیریت دانش، سیاسی است. بر کسی پوشیده نیست که دانش قدرت است و لذا نباید جای تعجب باشد که هر کس که دانش را مدیریت کرده که کار سیاسی انجام داده است. اگر دانش در ارتباط با قدرت، پول و موفقیت است، پس بنابراین در ارتباط با گروههای فشار، توطئه و دسیسه و تعاملات سیاسی نیز میباشد. داونپورت معتقد است که اگر در روند و حولوحوش مدیریت دانش شاهد ظهور پدیدههای سیاسی نباشیم، میتوان به این نتیجه رسید که چیزی باارزش رخ نداده است. بعضی از مدیران فعالیتهای سیاسی را نکوهش میکنند. اما مدیران دانشی باید تیزبین و سیاستمدار باشند. آنها باید فرصتهایی برای یادگیری در سازمان خلق کنند.
- مدیریت دانش به مدیران دانش نیازمند است. مقصود داونپورت از مدیران دانش مدیرانی هستند که میتوانند دانشهای نهفته را دریافته و برای آن ارزش و اعتبار قائل شوند و این موضوع در بخش دولت مهمتر است. مدیران دانش باید ادارهکنندگان خوبی برای دانش باشند.
- مزایای مدیریت دانش، سرچشمه گرفته از ترسیم دانش است. ترسیم دانش به ترسیم نقشههای ذهنی افراد منجر میشود. هرکدام از ما بر اساس نقشههای ذهنی خود عمل میکنیم. نقشهها و مدلهای ذهنی افراد درواقع بهمنزله فیلترهای مفهومی هستند که میگویند چه اطلاعاتی را چگونه ببینیم.
- تسهیم و بهکارگیری دانش، ذاتی نیست. اگر دانش، منبع باارزشی است و قدرت را به همراه خود میآورد، چرا باید آن را تسهیم نمود؟ مدیران دانشی که فرض میکنند انسانها به طور طبیعی به این گرایش دارند که دانش خود را اندوخته و ذخیره کنند، موفقتر از آنهایی هستند که چنین تصوری را ندارند. ما ممکن است وارد شدن دیگران به دانش خود را بهعنوان یک تهدید به حساب آوریم. مگر آنکه در این زمینه اعتماد لازم ایجاد شده و شدیداً برانگیخته شده باشیم.
- مدیریت دانش به معنی بهبود فرایندهای کاردانش است. بهبود کار دانشی مستلزم این است که دخالتهای از بالا به پایین کمتر شود. کارکنان باید آزادی عمل و استقلال لازم را در کار خود داشته باشند، تا بتوانند دانشهای خود را در راستای حل مسائل و تصمیمگیریها به کار بگیرند.
- دستیابی به دانش، تنها شروع کار است. دستیابی به دانش مهم است، اما موفقیت مدیریت دانش با آن تضمین نمیشود. دانش را باید به کار گرفته و در فرایندهای سازمانی وارد کرد بهگونهای که منجر به بهبود عملکرد سازمانی شود. برای موفقیت این امر نیز باید انگیزههای لازم را در افراد ایجاد نمود.
- مدیریت دانش هیچگاه به پایان نمیرسد. ممکن است مدیران دانش تصور کنند که اگر آنها توانستهاند دانش سازمانی را تحت کنترل خود بگیرند، کار به پایان رسیده است. هیچوقت نمیتوان تعیین کرد که چه زمانی برای پایان دادن به مدیریت دانش کافی است، همانطوری که در مورد مدیریت منابع انسانی نیز نمیتوان چنین کاری کرد، زیرا نیازهای دانشی ما همواره تغییر میکنند.
- مدیریت دانش، نیازمند یک قرارداد دانشی است. اگر دانش منبع مهمی است، میطلبد که توجه قانونی خاصی به آن بشود. آیا تمام دانشی که در ذهن کارکنان نهفته است متعلق به آنها است، آیا آنها مالک تمام دانش خود هستند، درصد کمتری از سازمانها به این پرسشها پاسخ دادهاند، در قراردادهای دانش باید این موارد روشن شود.
اصول پیادهسازی مدیریت دانش حاکی از آن هستند که مدیریت دانش، خودبهخود در سازمانها شکل نمیگیرد و زمینه و مهارتهای خاصی را میطلبد. بعضی از سازمانها ممکن است وظیفه اجرای مدیریت دانش را به بخشی از مدیران و یا کارکنان خود تفویض کنند. تجارب نشان داده است که تنها سازمانهایی موفق بودهاند که سطح مختلف سازمانی خود را در این امر درگیری کردهاند.